دیروز آقا و ماما رفتن مهمانی. خودم رو سرگرم کارهای خونه کردم و آشپزی های خوشمزه و کیک پختم و بچهها کلی لذت بردن . البته منظورم از بچهها، خواهر برادرمه. امروز عصر خواهرم و شوهرش با همون دخترش که چند وقت پیش گفتم عقد کرد اومدن خونه مون دیدنی. پذیرایی کردم و زیاد نگذشت که شوهرخواهرم گفت تو کی میری ؟ گفتم چی؟ گفت خواستگار نداری چرا نمیری؟ موندم چی بش بگم. قبلا اون دختر بزرگش هم که ازدواج کرد بم شبی,شوهرخواهر,دردآور ...ادامه مطلب